شُکری که در بحبوحهی جنگ به زادگاهش بازگشته، شاهد انهدام دزفول، این شهر زیبای جنوبی و میراث باستانی آن است. او سرخورده از آرمانهای چریکی، میداند از لولهی تفنگ آزادی بیرون نمیآید، اما گویی گذشته رهایش نمیکند و باز پسرِ یعقوب است که در متن حوادث قرار میگیرد... سیامک ایثاری در رمان دوم خود، ...
سودابه و کمال و مهناز و کیومرث و رضا میروند میان کارتنخوابها، توی گالریها، کافهها، گورستان و زندان تا حرف بزنند از کارهایی که میخواهند بکنند اما نمیتوانند، از آدمهایی که نمیخواهند باشند اما هستند، از آیندهیی که یا به مهاجرت ختم میشود یا زندان، از نوشتن و نقاشیکردن و بازیگری، کارهایی ...
سبد خرید شما خالی است.