ویکُنت راهی میدان نبرد میشود و با شلیک یک توپ دونیم میشود، البته زنده میماند! حالا دو ویکنت از میدان جنگ به خانه برگشتهاند؛ نیمهی چپ سراسر شرّ و پلیدی و نیمهی راست همه نیکی و خیرخواهی است. نیمهی شر در قصر ساکن است و نیمهی خیر در مزرعه شب و روز کار میکند، اما ماجرا به همینجا ختم ...
«هر عشقی، در درازمدت، نیازمند کسی است که ببیندش و تصدیقش کند و بر آن صحه بگذارد، اگرنه ممکن است اصلاً عشق نباشد. بدون نگاه او ما در خطر بودیم.» چه میشود اگر بزرگترین شاهد یک عشق بمیرد؟ در این کتاب، جوردانو عشق و مرگ را از منظر کسی که زنده مانده رودرروی هم میگذارد: یکسو خاطرات بازمانده است و سوی ...
سبد خرید شما خالی است.