مانیفست کمونیست (جلد سخت)

مانیفست کمونیست (جلد سخت)

سال انتشار: 1403 صحافی: جلد سخت تعداد صفحات: 88
قیمت: ۳۴۰,۰۰۰تومان ( ۱۰٪ ):  ۳۰۶,۰۰۰تومان
شابک: 9786225696990
از مقدمه‌ی مارتین روزن: «مارکسیست‌ها هم گناه مارکس نیستند. جماعتِ سرگردان مارکسیست، با تمام گونه‌های متقابلاً ستیزه‌جو و غالباً آدمکشش، علاوه‌بر انقلابیونِ رمانتیک، مبارزان راهِ آزادی، قهرمانان زن و مرد، دانشگاهیان، خودکامگان، مرگ‌پَرَستان یا بوروکرات‌های احمق (و صرف‌نظر از رئیس‌جمهور کره‌ی شمالی و کمیته‌ی مرکزیِ حزب کمونیستِ چین)، از آین رَندیست‌های تروتسکیستِ سابق و نومحافظه‌کاران و کمونیست‌های اقتدارگرای سابقِ همیشه‌حاضر در تالارهای حزبِ کارگر انگلیس گرفته تا چیزهایی به‌شکلی آزاردهنده غریب مثل پیتر هیچنز، اسپایکد آنلاین و مائویست‌های پیر‌و‌چروکیده‌‌ی نگهبانِ حرم‌‌سراهای دنج رفیق‌های مونثِ دوست‌داشتنی در محله‌ی نیزدن، همه را در بر می‌گیرد. خیال می‌کنم تمامشان از این کتاب نفرت خواهند داشت.»
برچسب‌ها ترجمه جلد سخت

دیدگاه‌ها

هیج دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده!

دیدگاه خود را وارد کنید.

دانلود پی‌دی‌اف

بخشی از کتاب

مانیفست کمونیست

نخستین بار مانیفست کمونیست را در شانزدهسالگی خواندم و آن را، کاملاً و بیدرنگ، قابلفهم یافتم. این اندیشهی مارکس که تاریخ در بطن خود سازوکاری گسترده و بیرحم دارد که پیروزی نهایی تودههای منکوبشده را اجتنابناپذیر میکند، نهتنها نیروبخش، که بهنحوی تسلیبخش است. برای پسرکی شانزدهساله، کتاب، بهشکلی ستودنی، کوتاه نیز هست، درحالیکه همزمان لبریز از تحلیلِ جامعی از تاریخ تا به امروز است، تاریخی که میتوانید در انتهای این مقدمه به تماشای تحولش بنشینید.

گروه سوسیالیست اتحادیهی عدالتخواهان نخست در ژوئن سال ۱۸۴۷ قرارداد نگارشِ مانیفست را، که میخواست مرامنامهی اعتقادیاش باشد، منعقد کرد. خلاصهی مانفیست همان نوامبر در گردهمایی اتحادیه در سوهو، و پس از آنکه اعضا نامش را به اتحادیهی کمونیست تغییر دادند، بازبینی شد. پس از اتمام حجت اتحادیه در 26 ژانویه برای دریافت متنِ نهایی در 1 فوریه، عاقبت مارکس، در اواخر ژانویهی سال 1848، آخرهفتهای طولانی در بروکسل را صرف نگارشِ مانیفست کرد. این یکی از نخستین نمونه‌‌های بازی همیشگی مارکس با ضربالاجلها و رفتن تا لبهی پرتگاه است که در طول بیست سالی که صرف نوشتن سرمایه کرد به شکوفایی کامل رسید. مارکس، آن موقع که مانیفست کمونیست را به یاری الهامبخشیها، و نه مشارکتِ دوست، همقطار، نویسندهی همکار و در نهایت حامیِ مالیاش، فریدریش انگلس، مینوشت، 29ساله بود و خودِ انگلس 27ساله.

مانیفست، اگرچه مختصر است و عجولانه نوشته شده، آمیزهای است از ایدههای بسیار که سالها در افکار مارکس پرورانده و پالوده شده بودند و سپس، در طی گفتوگوهایی شبانه و مملو از نوشیدنی با انگلس، صیقل خورده و مفصلبندی شده بودند. آنها واکنشی بودند به طیف وسیعی از محرکها، از فلسفهی هگل و آموزهاش درباب کارکرد دیالکتیک بهواسطهی رمانتیسم آلمانی و پیامدهای ادامهدار انقلاب فرانسه گرفته تا تبعات مالکیت، قدرت، صنعتیشدن و استثمار برای بشر؛ و تمام اینها در پسزمینهی عالمگیر تاریخْ رخ داده بود. این همان معجونی است که، در کنار طرح اجرایی دهمادهای برای دولت (همچون «الغای تمایز بین شهر و روستا» و «الغای کار کودکان در کارخانه بهشکل کنونی آن» {ایتالیک از من} و نتیجهگیری با چند «غیره و غیره»ی نسبتاً نامفهوم)، به درون متن ناچیز سیصفحهای مانیفست جاری شد. افزون‌‌بر این، مارکس، بنابر عادت همیشگی، بخشی کامل را به تسویهحساب ناخوشایندی با تمام سوسیالیستهای رقیب اختصاص داده بود که مارکس و انگلس برای همیشه از آنان جدا شده بودند.

مشخص نیست که اعضای اتحادیهی کمونیست انتظار چنین چیزی را داشتند یا نه؛ بههرحال، هنگامی که مانیفست نخستین بار ـدر لندن، به زبان آلمانیـ منتشر شد، چندان اثرگذار نبود. زیر سایهی موج انقلابهای سال ۱۸۴۸، که اروپا را به لرزه درآورد (اما مانیفست هیچ نقشی در برانگیختن یا دامنزدن به آن نداشت)، و در طول دهههای بعد که توأم با واکنش دستگاه سیاسی به این رویدادها بود، مانیفست بهدست فراموشی سپرده شد. در این اثنا، مارکس ـکه از سال ۱۸۵۱ به بعد دوران تبعیدش را در لندن میگذراندـ در خلال کار سیاسیِ کمیتهای و ناکامی در نگارش سرمایه، سرگرم روزنامهنگاریِ ستیزهجویانه بود و، بهواسطهی مرگ بهنگام خویشاوندان و سخاوت پایدار انگلس، که منبع آن شغل انگلس در کارخانهی نخریسی پدرش در منچستر بود، از فقر محض دور میماند. بااینحال، بیست سال بعد عیان شد که مانیفست نمرده بود و فقط در دورهی نهفتگی به سر میبرد.

پس از سرکوب تجربهی هشتهفتهای سوسیالیسم انقلابی کمون پاریس در سال ۱۸۷۱، علاقه به جزوهی کوچک مارکس و انگلس ناگهان افزایشی چشمگیر یافت. تعداد شهروندان کشتهشده بهدست حکومتِ جدید جمهوریخواه فرانسه در طول یک هفته سرکوب کمون، بیش از کشتههای سیزدهماه دوران وحشت روبسپیر در دههی 1790 بود؛ همزمان در آلمان، در جریان محاکمهی رهبران حزب سوسیال دموکرات به اتهام خیانت، به مانیفست بهعنوان مدرکی برای پیگرد قانونی استناد میشد. در سال 1872، ویرایش آلمانیِ تازهای بهسرعت منتشر شد. در پیشگفتار جدید، مارکس و انگلس مانیفست را «سندی تاریخی» توصیف کردند و بدین طریق تصمیمشان مبنی بر عدمِ بهروز رسانیِ ارجاعها، بهعنوان نمونه، به مترنیخ، صدراعظم اتریش، و گیزو، نخست وزیر فرانسه، را توجیه کردند؛ این ارجاعها اکنون زائد بودند، چرا که هر دو فرد، تنها چند روز پس از چاپ نخست مانیفست در سال ۱۸۴۸، قدرت را از دست داده بودند. بااینحال، مانیفست در طول چهل سال بعد بارها ویرایش و ترجمه شد. بقیهی ماجرا، بهاصطلاح، بخشی از تاریخ است.

آنگاه که مارکس در مارسِ سال ۱۸۸۳ درگذشت، انگلس به ده سوگوارِ دیگرِ حاضر در مراسم خاکسپاری گفت: «نام و کارِ مارکس در تاریخ ماندگار خواهد شد.» باری، تردید دارم که حتی انگلس میتوانست پیشبینی کند که در طول یک عمر، کمابیش نیمی از انسانهای جهان درظاهر تحت تأثیرِ ایدهها و آرمانهایی قرار بگیرند که نخست در مانیفست کمونیست طرح شده بودند، چه برسد به اینکه در قرن بیستویکم، یکپنجم ما، حال خوب یا بد، هنوز تحت تأثیرشان باشیم.

منِ شانزدهساله با خواندن مانیفست کمونیست رهایی یافته بودم، اگرچه، در خلال این چهل سال گذشته، رویهمرفته مارکس را سوداگری زیاده اقتدارگرا و خائن به هگل و زیاده دربند آمادگی دولت برای پیروی از آن تکلیف ضروری، که در تحلیل درخشانش تجویز کرده بود، یافتهام. این دربرگیرندهی مدلِ ماتریالیستیاش از تاریخ و نگاهش به بشر است که، به واسطهی استثمار و تصرف (چیزی که ما دزدی میخوانیم)، به کالای صرف تقلیل یافته است؛ ماشینهایی از جنس گوشت که وجودشان تنها برای دوشیدهشدنِ ارزش افزوده‌‌ی آنان و نیز ثروتمندترکردنِ ثروتمندان است. افزونبر این، هنوز محظوظ میشوم از بازی روزگار که این خوانش مجابکننده از تاریخ و امور انسانی را (که برخورد تکتونیکِ طبقهها را کمابیش زمینشناختی، و ازاینرو، سرتاسر طبیعی میداند) دو جوان در میخانه مطرح کردند و با آن جهان را دگرگون ساختند. مارکس و انگلس هیچ با میخانهها ناآشنا نبودند. مارکس در دورهی طولانی تبعیدش در لندن، مشتری دائم میخانهی پیندارِ ویکفیلد در کینگز کراس بود. مشتریان بعدی این میخانه، که اکنون نامش به واتر رَتس تغییر یافته است، لنین، باب دیلن، گروههای موسیقیِ پوگِس و اوئیسیس بودند. نخستین اجرای موسیقایی این سهتای آخر در همین میخانه بود. اما خیال میکنم که زیرکترین تاریخنگارِ مارکسیست نیز در تلاش برای کشف اهمیت تاریخی گستردهتری که کارل مارکس را به شِین مکگوان و نوئل گَلِگر گره بزند به زحمت میافتد.

چنانکه میدانیم، تاریخ ـ دستکم تاکنونـ درست همانطور که مارکس امید داشت یا پیشبینی میکرد پیش نرفته است؛ اگرچه مقصر مارکس نیست که در اغلب انقلابها، دژکوبهایی که دیوارهای نخبگان را هدف گرفتهاند، همواره، گویی در واپسین لحظه، درهم شکستهاند و عاقبت به ستون دیوارهای حالا بلندتر نخبگان نو بدل شدهاند؛ نخبگانی که خود اکنون آکنده از عطش کینورزی‌‌اند.

دراینباب، مارکسیستها هم گناه مارکس نیستند. جماعتِ سرگردان مارکسیست، با تمام گونههای متقابلاً ستیزهجو و غالباً آدمکشش، علاوهبر انقلابیون رمانتیک، مبارزان راه آزادی، قهرمانان زن و مرد، دانشگاهیان، خودکامگان، مرگپرستان یا بوروکراتهای احمق (و صرفنظر از رئیسجمهور کرهی شمالی و کمیتهی مرکزی حزب کمونیست چین)، از آیِن رَندیستهای تروتسکیست سابق و نومحافظهکاران و کمونیستهای اقتدارگرای سابق همیشهحاضر در تالارهای حزب کارگر انگلیس گرفته تا چیزهایی بهشکلی آزاردهنده غریب مثل پیتر هیچنز، اسپایکد آنلاین و مائوئیستهای پیروچروکیده‌‌ی نگهبان حرم‌‌سراهای دنج رفیقهای مونث دوستداشتنی در محلهی نیزدن، همه را در بر میگیرد. خیال میکنم تمامشان از این کتاب نفرت خواهند داشت.

امیدوارم مارکس کتاب را بپسندد. امیدوارم به مارکسِ جامعتر و ژرفتر وفادار باشد، مارکسی که در دوران دانشجویی چنان شیفتهی زندگی و عقاید تریسترام شندیِ لارنس استرن بود که کژدم و فلیکس را ـ300 صفحه رمانی که زندگینگارِ مارکس، فرانسیس وین، آن را «خیالبافی و خوشمزگی» توصیف کرده استـ ‌‌ به تقلید از آن نوشت.

افزونبر این، 170 سال پس از نگارشِ مانیفستِ کمونیست، در عصری که تنها 43 تَن بهاندازهی نیمی از تمام جمعیتِ گونهی بشر ثروت در اختیار دارد، مارکس هنوز حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. امیدوارم آنچه در ادامه می‌‌‌آید او را در بیانش یاری برساند.

مارتین روزِن

ژانویهی ۲۰۱۸

لِویشام

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.