حمزه برمر

نویسنده

معلم‌ها ما را می‌زدند و کتک‌زدنِ تعداد زیادی دانش‌آموز، فرصت چندانی برای کشف و پرورش استعدادهایشان باقی نمی‌گذاشت. معلم خوب هم بود. مثل آقای نقش که گفت: «تو نویسنده می‌شی، بَربَر.»

- بَرمَر هستم آقا.

و چقدر کیف کردم که بالاخره کسی باورم کرده بود.

نوجوانی‌ام با دیکنز، تواین، کانن‌دویل و... گذشت تا به دانشگاه رسیدم. دلم می‌خواست ادبیات بخوانم اما مهندسی و پزشکی، انتخاب اصلح برای تنازع ‌بقا بود. من هم مثل میلیون‌ها دهه‌شصتیِ محتاط، مجبور شدم میراث اجدادی‌ام یعنی مهندسی‌ ساختمان را انتخاب کنم. سروکله‌زدن با تیرآهن و طرح اختلاط بتن، جانکاه بود. روزهایی مردافکن و تمام‌نشدنی، شکنجه‌‌ی معادلات لاپلاس، کابوسِ محاسبات سازه‌های فلزی و مرگ‌آورتر از آن، محاسبات سازه‌های بتنی بود!

روزهای دانشگاه را با سلینجر، سلین، بُل، براتیگان، وانه‌گت و... تحمل کردم و همه‌ی آن سال‌های پس از دانشگاه که انواع شغل‌ها را امتحان می‌کردم، با یوسا، بارنز، اوبراین، سوایگ، اشمیت و... گذشت.

هیچ‌وقت از نوشتن دست برنداشتم. داستان‌نویسی برای مجله‌های ادبی، وبلا گ‌نویسی، سناریونویسی و... سال 1390 جایزه‌ی نخست «صادق هدایت» را برای داستان کوتاهِ انحنای رابطه گرفتم و چند سال بعد، مجموعه‌داستان‌های کوتاهم با همین نام چاپ شد.

حالا که پا به روزهای غریبِ چهل‌سالگی‌ می‌گذارم، نجوای تقدیرم را بهتر می‌شنوم؛ آنجا که می‌گوید نویسنده‌ای باش که با کلمات سازه‌های زیبای داستانی می‌سازد.

آثار حمزه برمر در برج

مقالات

برای حمزه برمر هیچ مقاله‌ای یافت نشد.

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.