برگرفته از صفحهی اینستاگرامی «کتابفام»: «وقتی برسیم به اصل که دیگر باید تمامش کنیم. لذت انتقام به گفتن این حرفها نیست».
گذشته، سایهی اکنون است و هرچه سیاهتر و درازتر به دنبال میآید و بهقول «احمد»: «هیچوقت تمام نمیشود. یک عمر طول میکشد. کابوسش هم همیشه هست».
عنوان «جنگ خصوصی چریکهای پیر» گویای همهچیز است؛ روایت انتقامجویانهی خوشنوشتی که خواندنش بهسان ظاهر کردن نگاتیوی در تاریکخانهست؛ عکسی که در آن چهرهها آخرین نقاطی هستند که روشن میشوند. تقلایی که با اضافه شدن یکبهیک همتشکیلاتیهای قدیمی در رینگ کوچکی که نویسنده خلق کرده، زدوخورد نفسگیری را به دنبال میآورد.
مقدمهای در کار نیست، از همان ابدای کار با ظهور شخصیت «احمد» که بهظاهر تصادفیست، خواننده به پازلی کشانده میشود که طعم خواندن یک رمان معمایی را به مذاق متجلی میکند. «احمد»ی که برخلاف آنچه به نظر میآید، اوست که شخصیت اصلی کتابست و در حاشیه نگاه داشتنش، خوشدستی نویسنده را میرساند.
در ابتدای کتاب نقل قولی از «مکبث» آورده شده: «روزگاری بود که چون مغز کسی را میکوفتند، مرد میمرد و بس. اما امروز باز برمیخیزد، با بیست زخم کاری بر تارک سر و ما را از جا میپراند. این شگفتتر از آن جنایت». این عبارت «بیست زخم کاری» تصادف جالبی برایم بود چون در حین خوانش کتاب بیمحابا فضای رمان «بیست زخم کاری» اثر «محمود حسینیزاد» در ذهنم بود.
«جنگ خصوصی چریکهای پیر» را یکنفس خواندم و فُرم معماگونهاش هم این امکان را برایم فراهم آورد. و در آخر هم ارجاعتان میدهم به متن پشت صفحهٔ کتاب: «جنگ خصوصی چریکهای سالخورده روایت دو نسل است؛ نسل قدیمی که هیچگاه مجال التیام زخمها و تسکین بغضها و دردهایش را نیافته و نسل جدیدی که هرگز فرصت پیدا نکرده آوار سرنوشت نسل قبلی را از زندگیاش کنار بزند؛ دو نسلی که در کوششی مدام و درعینحال ناکام برای فرار از گذشتهشان هستند. هویتهایی گمشده و مغشوش که با سلاح خشم و ناکامی، قلب یکدیگر را نشانه گرفتهاند و زندگی خصوصیشان را عرصهٔ جنگهای خونین کردهاند. از میان شعلههای انتقام این دو نسل آیندهای سربرمیآورد که رویارویی با تلخی و سنگینی آن چندان راحت نیست…».