ساده‌ترین، پیچیده‌ترین است

۲۵ خرداد ۱۴۰۰
روزی از روزهای سرد و مه گرفته‌ی اکتبر، صدای جیغی از زیرزمین یکی از درمانگاه‌های روانشناسی لندن به گوش می‌رسد. دوشیزه بلام، مدیر داخلی درمانگاه با مغاری که مستقیم در قلبش فرو رفته به قتل رسیده است.

خبر به کارآگاهِ پلیس آدام دالگلیش می‌رسد و او مهمانی رونمایی کتاب شعرش را رها می‌کند و به سمت درمانگاه می‌رود. از قرائن و شواهد پیداست که قاتل یکی از کسانی است که هنوز هم در درمانگاه حضور دارد. اما همه‌ی افراد حاضر دلیلی محکم برای زمان وقوع قتل دارند و هیچ‌کدام در زیرزمین نبوده‌اند، هرچند مشخص می‌شود که هر کدام به نوعی از مردن دوشیزه بلام بهره خواهند برد.

خیال کشتن، از سری داستان‌های معمایی پی‌دی‌جیمز است که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد، دومین عنوان از مجموعه‌ی کارآگاهی آدام دالگلیش. از همان فصل اول علاقه‌ی نویسنده به شخصیت‌پردازی مشخص است. دالگلیش با همه مصاحبه می‌کند و از این طریق جزییاتی را درباره‌ی آدم‌ها برملا می‌کند که بعدها به کار پیشبرد داستان خواهد آمد.

نویسنده اینجا هم از دالگلیش تصویر مردی باهوش، شاعر و هنرمند می‌سازد، کسی که همه درباره‌اش می‌گویند او حتما قاتل را گیر می‌آورد چون ذهن همه را می‌خواند، چه قاتل، چه مقتول و چه آن‌‌هایی که به نوعی مظنون هستند. یکی از شخصیت‌ها درباره‌ی او می‌گوید «او مردی است که می‌تواند خودش را داخل ذهن قاتل قرار دهد، فقط قاتل هم نه، حتی مقتول.»

شاید به‌خاطر همین نکته‌هاست که ما انتظار نداریم با معمای ساده‌ای مواجه شویم، نه ما، که آدام دالگلیش هم حاضر نیست به اولین مظنونی که انگیزه‌ای پررنگ برای قتل دارد شک کند. او به دنبال قاتلی است که صحنه‌ی قتل را با هوشمندی چیده است، صحنه‌ای که بیشتر اعضای کلینیک را به نوعی در قتل دخیل می‌کند.

اما این داستان پی‌دی‌جیمز از آن داستان‌های پیچیده‌‌ای که انتظار می‌رود نیست، نه درمانگاه روانپزشکی‌اش  مخفی‌گاهی برای آزمایش‌های کثیف دکترهای پریشان‌حال است، نه بیمارانش آن‌قدر ناخوش که قاتلی بالفطره از میانشان سر برآورد. هیچ‌ کدام از آدم‌ها هیولا نیستند، خبری از بیماری‌های عجیب و غریب نیست و آدم‌های داستان با مسائلی پیش پا افتاده درگیرند، عشق، پول، قدرت و… . به همین دلیل است که دالگلیش به بیراهه می‌رود، او انتظار چیزی بیش از این‌ها را دارد.
ساده‌ترین، پیچیده‌ترین است

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.