شکست رویای آمریکایی

۱۴ فروردین ۱۴۰۰
جاده‌ی انقلابی درباره‌ی مسائل زیادی بحث می‌کند: خیانت، خانواده، ازدواج‌های شکست‌خورده، ناتوانی در برقراری ارتباط، زندگی پوچ آدم‌هایی که درگیر تحقق رؤیای آمریکایی شده‌‌اند و خیلی چیزهای دیگر. اما نقطه‌های اتکای رمان حومه‌نشینی، ارزش‌های سنتی خانواده، فریب و انکار و در نهایت شکست رؤیای آمریکایی است.

حومه‌نشینی: جاده‌ی انقلابی جاده‌ای است که شهر کنتیکات را به منطقه‌ای کوچک، عبوس و دل‌مرده متصل می‌کند، به شهرکی همنام با جاده. اما نویسنده با انتخاب اسم «جاده‌ی انقلابی» طعنه می‌زند به ارزش‌های جامعه‌ی آمریکایی در نیمه‌‌های قرن بیستم. جامعه‌‌ی بزرگی که برای کامیابی، پیشرفت و تغییر به گوشه‌‌ی شهرهای بزرگ رانده شدند و تنها دستاوردشان عدم رضایت شخصی بود.

خانواده و جنسیت: جامعه‌ی آمریکای بعد از جنگ همچنان سنتی است، زنانگی و مردانگی همچنان نشانه‌هایی دارند که باید رعایت بشود. زن باید بچه‌دار شود، مرد باید کار درست و حسابی داشته باشد و امنیت خانواده را فراهم کند. خانواده‌ی ویلر کمی متفاوت عمل می‌کنند، حداقل خواسته‌شان این است که دست‌و‌پایی بزنند و سرشان را از توی چاه سنت بالا بکشند. آن‌ها بیشتر از اینکه به فکر بچه‌ها باشند به فکر خودشان‌اند، غرق در رؤیا و آرزوهایی که فرصت نشده سراغشان بروند. چیزی که ساکنان شهرک انقلابی را متعجب می‌کند همین است. آن‌ها پا را فراتر از نقشی که برایشان تعیین شده می‌گذارنند و به همین دلیل پایین کشیده می‌شوند. مثل پسر خانواده‌ی گیوینگز، که برای خانواده جایگاهی مقدس قائل نیست، در برابر اشتباهاتشان ساکت نمی‌نشیند و نهایتاً به عنوان دیوانه از جامعه حذف می‌شود. فرنک و اپریل هم خانواده‌ی درست و حسابی نداشتند، یکی‌شان پدر و مادری دارد که به هر چیزی که دارند راضی‌اند و یکی‌شان بدون ‌پدر و مادر بزرگ شده است. هر دو با ترس از اینکه شبیه خانواده‌هایشان باشند زندگی می‌کنند. فرنک می‌ترسد شبیه پدرش باشد و اپریل هم مادری که بچه‌هایش را رها کند: یا مثل مادرش که طلاق گرفته، یا مثل پدرش که خودش را کشته.

خودفریبی و انکار: روایت از زاویه‌ی دید فرنک سبب شده او را بیشتر از اپریل بشناسیم، او کم‌سن‌وسال بوده که راه می‌افتد تا خودش را پیدا کند، جوانی بی‌هدف که به ‌جای یافتن خودش اپریل را پیدا می‌کند و درگیر خانواده و بچه می‌شود. درگیر کاری که دوست ندارد و تحقیر خودش بابت جایی که زندگی می‌کنند و آدم‌هایی که دوروبرشان می‌پلکند. با این‌همه از پیشنهاد اپریل برای دست‌شستن از همه‌ی این چیزها می‌ترسد، برای خودش هزار و یک دلیل دارد که همین‌جا هم می‌تواند پیشرفت کند و زندگی دوباره‌ای بسازد. از طرف دیگر اپریل ذره‌ای خودش را در اختلافات زن و شوهری مقصر نمی‌داند، فرنک را دوست ندارد، نمی‌‌خواهد مادر خوبی برای بچه‌ها باشد یا زن خوش‌رویی که از مهمان‌‌های یکشنبه پذیرایی می‌کند. با این‌همه بارها خودش را متقاعد می‌کند که باید این ‌کارها را بکند. باید همسر خوبی باشد، مادری فداکار و میزبانی خوش‌رو. شخصیت‌‌های دیگر داستان هم مانند ویلرها با انکار و دروغ زندگی را پیش می‌برند، به‌دروغ از زندگی و کار و خانواده راضی‌اند. فقط یک ‌نفر در این داستان با خودش و دیگران صادق است: «جان» پسر خانواده‌ی گیوینگز که راست‌گویی‌اش زندگی ویلرها را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

اما از همه‌ی این‌ها گذشته جاده‌ی انقلابی روایت شکست رؤیای آمریکایی است، روایت سرخوردگی، ناکامی و شکستی که از پی این رؤیا می‌آید.
شکست رویای آمریکایی

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.