سیمای انسانیِ یک ابرانسان

۰۶ اسفند ۱۳۹۹
زندگی اندیشمندان به دلایل متعدد و متنوعی می‌تواند برای ما جالب باشد. گاه هنگام خواندن متنی از آن‌ها چنین پرسش‌هایی در ذهنمان نقش می‌بندد: او که این جملات را نوشته در زندگی خود چه تجربیاتی را از سر گذرانده، چه آموزش‌هایی دیده، با چه استادان و اندیشمندانی دم‌خور بوده، چه کتاب‌هایی خوانده است و غیره. از نظر برخی صاحب‌نظران این پرسش‌ها هیچ دخلی به فهم متن اندیشمند ندارند و ازاین‌رو طرح و پیگیری آن‌ها چندان اهمیتی ندارد. اما گاهی از زبان خود اندیشمند چنین جملاتی به جا مانده است: «رفته‌رفته بر من روشن شده که هر فلسفه‌ی بزرگی تا کنون چه بوده است: چیزی نبوده جز اعترافات شخصی مؤلفش و نوعی خاطره‌نویسی ناخواسته و نادانسته.» (فریدریش نیچه، فراسوی خیر و شر، بخش یکم، قطعه‌ی ششم، ترجمه از داریوش آشوری.) در چنین حالتی پرس‌و‌جو درباره‌ی وقایعی که به پدیدآمدن شخصیت، آثار و عقاید اندیمشند منجر شده‌اند عملی مقبول و پذیرفتنی است.

سو پریدو در کتاب خود، من دینامیتم، به سرگذشت یکی از این اندیشمندان، فریدریش نیچه، پرداخته است. او در کتابش کوشیده به پرسش‌های مزبور پاسخ بگوید: نیچه چه تجربیاتی را از سر گذرانده، با چه استادان و اندیشمندانی دمخور بوده، چه کتاب‌هایی خوانده، اصلاً چه شد که فلان کتاب را نوشت، آیا می‌توان ردپایی از زندگی‌اش در برخی از سطور آثارش یافت، او که انسانی بود مثل انسان‌های دیگر چه شد که به اندیشمندی صاحب‌مقام با چنین آثاری بدل شد؟

با خواندن کتاب من دینامیتم می‌توانیم پاسخی برای این پرسش‌ها و پرسش‌های خاص دیگری که درباره‌ی زندگی نیچه داشته‌ایم به دست بیاوریم (مثلاً رابطه‌اش با ریچارد و کوزیما واگنر از چه قرار بود و چه شد که رابطه‌ی پرمحبت اولیه از دوره‌ای به بعد شکرآب شد؛ چه شد که با زن شهرآشوبی چون لو سالومه آشنا شد و چگونه رابطه‌شان از یک جایی به بعد دیگر ادامه پیدا نکرد؛ رابطه‌اش با خواهرش چگونه بود و به طور کلی آن خواهر که بود که هنگام جنون و بعد از مرگ نیچه چنان سوءاستفاده‌ای از آثار او کرد که حتی هیتلر هم در مراسم خاکسپاری آن خواهر شرکت کرد؛ ماجرای بیماری و جنون نیچه چه بود) و همچنین می‌توانیم خودِ جمله‌ی نیچه را تا حدودی در بوته آزمون بنهیم و ببینیم که چه نسبتی میان اندیشه و زندگی او وجود دارد و آیا واقعاً فلسفه‌اش چیزی نیست جز «اعترافات شخصی مؤلفش» و «نوعی خاطره‌نویسی ناخواسته و نادانسته»؟

نیچه در میان عموم به‌واسطه‌ی جمله‌های قصارش مشهور است: «خدا مرده»، «سراغ زنان می‌روی تازیانه را فراموش نکن»، «هیچ‌ واقعیتی وجود ندارد مگر تفسیر». بسیاری با توسل به همین جملات حساسیت‌برانگیز و گزنده تفسیری از زندگی فیلسوف آلمانی به دست داده‌اند سراسر شایعه و حدس و گمان.  سو پریدو اما به‌واسطه‌ی نزدیک‌ترین افراد زندگی نیچه و از خلال کتاب‌ها، دست‌نوشته‌ها و زندگینامه‌ها حقیقتی دیگر پیش روی خواننده‌ گذاشته است، حقیقتی که به مقابله با هجمه‌‌‌های تاریخی علیه او پرداخته است. من دینامیتم نیچه‌ای را توصیف می‌‌کند که فلسفه‌، کتاب‌ها و عقایدش تحت تأثیر زندگی شخصی، خانواده، دوستان، بیماری و در نهایت جنونی بیست‌ساله نوشته شده است.

به همین دلیل نویسنده فصل اول کتابش را به اولین ملاقات نیچه و واگنر اختصاص می‌دهد، موسیقی‌دان بزرگ آلمانی که بر نوشته‌شدن اولین کتاب نیچه زایش تراژدی تأثیری شگرف می‌گذارد. کتابی که به قول نویسنده «تا حدی حمله‌ی پرشورِ مردی جوان به تباهیِ فرهنگی زمان خویش بود و تا حدی مانیفستی برای تجدیدحیات فرهنگی آلمانِ تازه‌متحدشده در پرتو بینش ریچارد واگنر». کتابی برگرفته از مثلث «نیچه، کوزیما و ریچارد واگنر». و از پی این فصل به پرتره‌‌های دیگر زندگی نیچه می‌پردازد: از پدرِ بیمارش، شاعر مغضوبی به ‌نام هولدرلین، اندیشمند بزرگی چون شوپنهاور، معشوقه‌ای متأهل به ‌نام لو سالومه، و در نهایت الیزابت، خواهر ملی‌گرای ضدیهودش، که متون نوشته‌شده‌ی نیچه را دستکاری می‌کند و کتابی به ‌نام برادرش می‌‌نویسد که تا سال‌ها یکی از طرفداران حکومت فاشیست نازی به نظر برسد.

نویسنده در همان فصول ابتدایی به علاقه‌ی نیچه به موسیقی گریز می‌زند تا ما را به این فهم برساند که به‌جز درک این علقه‌ی ظریف، شناخت روح آشفته‌ی فیلسوفِ مشهور به دست نخواهد آمد. همین علاقه است که حضور واگنر را در زندگی‌اش معنا می‌کند. پدیده‌ای که یکی از تعارض‌های جوانی نیچه را شکل می‌دهد. او پدری معتقد و مذهبی دارد، کشیشی روان‌پریش که سرآخر به دلیل بیماری مرموز مغزی جان می‌دهد. او پیش از آشنایی با واگنر، کسی که از تمام گوشه‌ و کنار زندگی‌اش لاقیدی یک کافرکیش به چشم می‌خورد، پسربچه‌ای است علاقه‌مند به موسیقی، به موعظه‌های کشیش و وابسته به خانواده و در نهایت دانشجویی بی‌علاقه به رشته‌اش: فیلولوژی. از همین روزهای دانشجویی، پشتکار نیچه‌ی جوان را بیماری‌های ریز و درشت با دست‌انداز مواجه می‌کند. با این‌همه، ملاقات واگنر در همان سال‌های جوانی وسوسه‌ی شناخت خودش را در او به وجود می‌آورد.

از طرف دیگر، سو پریدو سراغ خانواده‌ی نیچه می‌رود، خانواده‌ای کاملاً‌ مستعد بیماری‌های عصبی و روان‌شناختی. نیچه از پدر جنونی را به ارث می‌برد که به شکلی ناگهانی در سال ۱۸۸۸ و در چهل‌وچهارسالگی گریبانش را می‌گیرد و تا زمان مرگش در سال ۱۹۰۰ در آن وضعیت باقی می‌ماند. نیچه بارها در دست‌نوشته‌‌هایش به مرگ پدرش ارجاع می‌دهد. همچنین نیچه‌ای را توصیف می‌کند که به‌واسطه‌ی زن‌ستیزی‌اش بسیار مشهور است، او به‌وفور از ظلم‌های مادر و خواهرش نوشته است و فهم و درکی که بعد از آشنایی با لو سالومه در مورد زنان پیدا کرده بود با خیانت او به چنان ناخشنودی تبدیل می‌شود که اثری از گزین‌گویه‌های همدلانه‌‌اش درباره‌ی زنان باقی نمی‌ماند.

اما یکی از مهم‌ترین بخش‌های کتاب پریدو به الیزابت، خواهر کوچک نیچه، برمی‌گردد. شایعاتی که پشت سر این خواهر و برادر ساخته و پرداخته می‌شود تا جایی پیش می‌رود که کتابی درباره‌ی عشق جسمانی آن‌ها نوشته می‌شود و نام نیچه بر پیشانی کتاب می‌‌خورد، کتابی که می‌گویند نیچه آن را برای انتقام از خانواده‌اش نوشته است. بعدها فیلولوژیست معروفی پی حقیقت را می‌گیرد و نویسنده‌‌‌ی این کتاب را شناسایی می‌کند، او ید طولایی در نوشتن زندگینامه‌های تقلبی دارد. جالب است که، با وجود پیداشدن نویسنده‌ی اصلی، این کتاب هنوز با نام نیچه به فروش می‌رود. پریدو با بیان چنین مسئله‌ای به واکاوی شخصیت الیزابت، خواهر نیچه، پرداخته است، کسی که در سال‌های پایانی عمرِ برادر از او مراقبت می‌کند و چه سودها که از قِبل بازنویسی آثار او به نفع آلمان هیتلری نمی‌برد. زندگینامه‌ی خودنوشت الیزابت و نوشتن از برادر یگانه‌اش نیچه که تا سال‌ها دستاویز ‍پژوهشگران برای دستیابی به حقایق زندگی فیلسوف آلمانی بوده سرشار است از دروغ‌ها و حقایقی قلب‌شده، از تخیل الیزابت در ساختن صحنه‌ی مشاجره‌ی نیچه و واگنر تا پس‌راندن این واقعه که بیماری و مرگ نیچه از سیلفیس بوده است تا نام و شهرت خانوادگی‌شان در امان بماند. او پیچیده‌ترین زن زندگی نیچه بود، کسی که کنترل آثار ادبی برادرش را به دست گرفت و چهل سال از زندگی‌اش را صرف ویرایش آن‌ها کرد تا زمین بازی تبلیغ‌گرایان افراطی باشد.

نکته‌ی آخر اینکه نام کتاب از تعبیری به ‌کار رفته است که برای یکی از کتاب‌های نیچه استفاده شده بود. منتقدی کتاب فراسوی خیر و شر را به جعبه‌ی دینامیتی تشبیه کرده که با نشان پرچم سیاه معنای خطر می‌دهد. او می‌گوید چنین حرفی به معنای خطرناک‌بودن نیچه یا کتاب‌هایش نیست، به این معنی است که می‌‌توان از این بمب‌های فکری برای اهداف سودمند استفاده کرد.
سیمای انسانیِ یک ابرانسان

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.