فرورفتن در سیاهچاله ابتذال شر

۱۲ شهریور ۱۳۹۹
همشهری آنلاین- مریم ورشو: وقتی صحبت از آشویتس و جنایت‌های بشری که در حق یهودیان روا شد، می‌شود، مسلما با کمتر کسی مواجه خواهیم شد که دراین‌باره چیزی نداند. زیرا در زمینه یهودی‌زدایی نازی‌ها با تولید کتاب، فیلم و … آنقدر انبوه‌سازی شده است تا مردم عادی نیز بخوانند، ببینند و بدانند.

به‌عنوان نمونه وقتی رومن پولانسکی فیلمی با نام «پیانیست» درباره زندگی یک نوازنده پیانوی یهودی می‌سازد که قربانی یهودی زدایی شده، حتما کتاب‌نخوان‌ترین انسان نیز از روی همین داستان می‌تواند  به عمق فاجعه پی ببرد؛ به‌طوری که مثل آن ۳۵۰۰ نفری که درپایان اکران فیلم به‌مدت ۲۰ دقیقه کف زدند، به      پاس آن همه تحمل رنج و درد قربانیان در خلوت خود کف بزند.

یا در فیلم «زندگی زیباست» به کارگردانی «ربرتو بنینی» که از برترین آثار کمدی جهان محسوب می‌شود، چه کسی می‌تواند ماجراهایی گوییدوی یهودی و پسرخردسالش را در اردوگاه‌های کار اجباری فراموش کند؟

سوال اینجاست اما چرا کتاب «آیشمن در اورشلیم» هانا آرنت زمانی که به چاپ رسید در دوران خود سروصدا و جنجال به پا کرد و به مذاق یهودیان خوش نیامد؟ یعنی هانا آرنت که یکی از نظریه پردازان سیاسی قرن بیستم است قادر نبوده که مانند دیگر نویسندگان و فیلمسازان دوران خود بتواند این جنایت بشری را درست به تصویر و قلم بکشد!؟ آن هم هانا آرنتی که در زمان به قدرت رسیدن نازی‌ها توسط گشتاپو بازداشت شده و خود نیز قربانی یهودی ستیزی بود.

ما در کتاب آیشمن در اورشلیم پی به وقوع این جنجال‌ها می‌بریم. زیرا آرنت در این کتاب از افکار قدیمی یهودیان و مردم دنیا هویت زدایی و موضوع جدیدی را مطرح می‌کند. آرنت در این کتاب فقط به نقش نازی‌ها در رخ دادن چنین جنایتی نمی‌پردازد. او ازنقش شوراهای یهود نیز می‌گوید که به راه حل نهایی مساله یهود کمک کردند. شوراهایی که از خاخام‌ها و چهره‌های سرشناس یهودیان تشکیل می‌شد و وظیفه آنها سرشماری و گزارش تعداد یهودیان منطقه، تخلیه مناطق مسکونی، تحویل کارگران یهودی برای کار اجباری، مصادره اموال یهودیان و تحویل آنها به نازی‌ها بود. آرنت معتقد است که اگر شوراهای یهودیان همکاری نمی‌کردند نازی‌ها هرگز قادر نبودند آن جمعیت بزرگ را تبعید و نابود کنند. پس طبیعی بود که این متفکر با بیان چنین مطالبی مورد حمله گسترده یهودیان قرار گیرد، زیرا زیرسوال بردن عملکرد رهبران یهودیان تا آن موقع  مطرح نشده بود و آرنت متهم شد که یهودیان را مقصر ایجاد  هولوکاست می‌داند، در حالی که آرنت هرگز جنایات بشری نازی‌ها را منکر نشد.

این فقط یک روی سکه کتاب آیشمن در اورشلیم است. آرنت در این کتاب به بررسی موضوع ابتذال شر نیز می‌پردازد. او برای جا انداختن ابتذال شر در ذهن خواننده ابتدا درباره آدولف آیشمن و ویژگی‌های فردی‌اش پیش زمینه‌ای ارائه می‌کند. آیشمن مسئول اداره امور مربوط به یهودیان در اداره امنیت رایش بود که در جنگ جهانی دوم دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به کوره‌های آدم‌سوزی داده بود. آیشمن بعد از شکست آلمانی‌ها در جنگ جهانی دوم به آرژانتین گریخت که بعدها توسط موساد ربوده و به اسرائیل آورده شد تا محاکمه شود. آرنت در این کتاب به دادگاه آیشمن در اورشلیم می‌پردازد که خود نیز در آن به‌عنوان روزنامه‌نگار حضور داشت. وی در گزارش خود، دادگاه آیشمن را نمایشی خواند و آن را به دور از عدالت به معنای واقعی دانست. چون معتقد بود که اهداف و مقاصد سیاسی اسرائیل پشت آن دادگاه جولان می‌داد و سنگ بنای این پرونده رنج‌هایی بود که یهودیان مرتکب شدند نه اعمالی که شخصا آیشمن مرتکب شده بود. این متفکر در جایی از کتاب می‌گوید: «ما ترجیح می‌دهیم از هیولایی برخاسته از ظلمت شکست بخوریم تا از یک انسان معمولی، چون به این ترتیب خودمان را کمتر مقصر می‌دانیم.» بیان همین جملات کافی بود که آرنت بازهم مورد اتهام قرار گیرد.

آیشمن نیز در این دادگاه به جد بر سر این ایده خود باقی ماند که در آن مقطع زمانی هیچ خطایی مرتکب نشده است و فقط وظیفه داشته اطاعت کند. وی نه تنها خود را متهم نمی‌دانست بلکه می‌گفت: «من با کشتار یهودیان سرو کار نداشتم و حتی یک یهودی را نیز نکشتم».

هانا آرنت در توصیف چنین شخصیتی معتقد بود که آیشمن فردی عادی بود که هیچ عقیده و فکری از خود نداشته و فقط  جسدوار می‌کرده است. این فیلسوف ما را با مفهوم تازه‌ای از شر آشنا می‌کند. اینکه یک فرد معمولی مانند آیشمن می‌تواند  بدون داوری و تمییز خیر و شر یا خوبی و بدی انجام یک کار، فقط به اجرای قانون و قواعد حاکم تن ‌دهد و هیچ عذاب وجدانی هم نداشته باشد. آرنت معتقد است که در یک جامعه ایدئولوژیک حتی یک انسان معمولی هم می‌تواند مرتکب شر و جنایت شود. این نویسنده نمی‌خواهد مسئولیت فردی آیشمن در برابر این جنایت را منکر شود و او را تبرئه کند، بلکه می‌خواهد انسانی را نشان دهد که عنان فکری و داوری خودش را از کف داده و ارتکاب جنایت را برای خود توجیه می‌کند  و آن را ادای وظیفه خود می‌داند؛ ‌ دقیقا همان چیزی که در آن سال‌ها پروپاگندای رژیم نازی به دنبال آن بوده است. در کتاب آیشمن در اورشلیم ما در واقع با فردی مواجه می‌شویم که می‌خواهد کارمندی نمونه باشد و ارزش‌های تبعیض‌آمیز و ایدئولوژیک جامعه خود را پذیرفته است. این شخص لزوما هیولا نیست و بلکه یک آدم معمولی است که با توجیه ادای وظیفه مرتکب جنایت می‌شود و حتی بدون اینکه احساس گناه کند از سوی حکومت تشویق هم می‌شود.

آرنت در این کتاب فراموش نمی‌کند که از مردم و حکومت‌هایی هم بگوید که تن به چنین ابتذالی ندادند. مانند دانمارکی‌ها که این نویسنده معتقد است داستانشان باید به‌عنوان مطالعه اجباری در علوم سیاسی توصیه شود. زیرا دانمارکی‌ها جرئت کرده بودند درباره یهودی ستیزی به اربابان آلمانی خود اعتراض کنند. تا جایی که وقتی آلمانی‌ها مساله نشان زردرنگ یهودیان را مطرح کردند صریحا چنین پاسخی بگیرند که پادشاه دانمارک اولین کسی خواهد بود که این نشان را به سینه خواهد زد. همین مقاومت را حکومت بلغارستان داشت. استفان اسقف اعظم صوفیه اعلام کرده بود که «سرنوشت یهودیان را خداوند مقرر کرده و انسان حق آزار و اذیت آنها را ندارد».

آرنت می‌گوید: «درست است که فرمانروایی توتالیتر تلاش کرد چاله‌هایی از فراموشی ایجاد کند، چاله‌هایی که تمام اعمال خیر و شر در آن ناپدید می‌شدند، اما همان طور که تلاش پرتب و تاب نازی‌ها برای پاک کردن ردپای تمام کشتارها محکوم به شکست بود چیزی به نام چاله فراموشی وجود ندارد. همیشه یک نفر زنده می‌ماند تا داستان را بازگو کند».

حال با خواندن این کتاب باید ببینیم ما جزو کدام دسته‌ایم؛ آنهایی که به ابتذال شر تن می‌دهند، شرافت خود را زیرپا له می‌کنند و بدون فکر کردن و گفت و گو با درون خود فقط به‌دنبال کسب پیشرفت شغلی و تشویق در هر زمینه کاری هستند، قرار داریم؟ یا اینکه مانند دانمارکی در سیاهچاله ابتذال شر گرفتار نمی‌شویم. در هرصورت آنها که چشم و گوش خود را به روی هر جنایتی می‌بندند باید بدانند چاله فراموشی وجود ندارد.
فرورفتن در سیاهچاله ابتذال شر

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.