داستانِ کمدینی که می‌خواست برگمان شود

۱۴ فروردین ۱۴۰۱

هر کس که فیلمی از وودی آلن دیده باشد، تصوری از کلیت کتاب خاطرات او دارد. اگر هم نداشته باشد، آلن در همان خطوط اول تکلیف را مشخص می‌کند: «من هم مثل هولدن حوصله ندارم با چرندیات دیوید کاپرفیلدی شروع کنم، ولی استثنائاً فکر می‌کنم اگر به‌جای خودم کمی از زندگی پدر و مادرم بنویسم، برایتان جالب‌تر‌ باشد.»

ارجاع آلن به هولدن کالفیلدِ ناتور دشت در همان اولِ کار یادآور شخصیت حراف و طنازی است که اگر پای حرف‌هایش بنشینید هم خیلی بهتان خوش می‌گذرد، هم غرغر می‌شنوید، هم کم‌کم غرقِ دنیای آدمی می‌شوید که سال‌ها، در دنیایی سرخوش و البته پرتلاطم، مسیر خودش را رفته: مسیری که البته دست‌اندازهایش به شوخی رد می‌شوند، پدر و مادر هم در آن از شوخی‌های وودی آلن در امان نیستند و یک لحظه هم حوصله‌تان سر نمی‌رود. حالا این بار وودی آلن نیامده در هیأت شخصیتی از فیلم‌هایش خودش را به سخره بگیرد، برای خودش دل بسوزاند یا از روابطش و عشقش به شهرها بگوید: خودش شخصاً اقدام کرده و داستان زندگی‌اش را نوشته؛ داستان زندگی پیرمرد ۸۵ساله‌ای که کاملاً ممکن بود به دنیا نیاید ولی در یک خانواده‌ی یهودی از طبقه‌ی متوسطِ رو به پایین به این دنیا آمده، کم‌کم می‌فهمد بامزه است و برای رادیو جوک می‌فرستد، در همان کودکی عاشق سینما و دنیای رؤیاگونش می‌شود، اهلِ خواندن نیست ولی برای جلب توجه دخترها چاره‌ی دیگری هم ندارد، به دانشگاه نیویورک می‌رود و اخراج می‌شود و… تازه همه‌ی این‌ها قبل از ورود به دنیای فیلم‌سازی است.

دنیای وودی آلن، همان‌طور که از او انتظار می‌رود، پر از حاشیه و ماجرا است. هر چند خودش مدام در کتاب متذکر می‌شود که روشنفکر نیست و این تصور به ‌خاطر عینکش به وجود آمده است، ولی همه می‌دانیم او استندآپ کمدین بوده، گروه موسیقی جز داشته، مدام فیلم می‌ساخته و هم‌چنان هم می‌سازد. همه هم می‌دانیم که آدمِ کاملی نیست و زندگی پرحاشیه‌ای داشته، زن‌های معروفِ زیادی در زندگی‌اش بوده‌اند. از همسر اولش، لوییس لسرِ بازیگر، تا دایان کیتن و، از همه پرسروصداتر، میا فارو، و همسر فعلی‌اش، سون-یی.

این دوتای آخر، میا و سون-یی، ماجراهای زیادی برای او به وجود آورده‌اند که رابطه‌ی تنگاتنگی با زندگی او در نتیجه کتاب زندگی‌نامه‌اش، بی‌خودوبی‌جهت، دارد. ماجرا، به‌طور خلاصه، از این قرار است: وودی و میا با هم دوازده سال در رابطه‌‌ای پرفرازونشیب بوده‌اند (در کتاب روایتِ وودی آلن از ماجرا را کامل خواهید خواند، که فارغ از صحت‌وسقمش خیلی بامزه است) و حاصل این دوازده سال رابطه، به جز کلی جنگ و دعوا، قبول سرپرستی دو فرزند، دیلن و موسا، و یک فرزند تنی است.

در سال ۱۹۹۲، دیلن فارو، فرزند میا، ادعا کرد وودی آلن او را آزار جنسی می‌داده است. این‌جا کمی ماجرا پیچیده می‌شود؛ ادعای دیلن وقتی مطرح شد که وودی آلن با سون-یی ۲۱ساله، که دخترِ میا فارو بود، وارد رابطه شده بود که بعدها سال ۱۹۹۷ با هم ازدواج کردند؛ خودِ وودی آلن وقتی می‌خواهد رابطه‌اش با سون-یی را تعریف کند، با وجود ۳۵ سال اختلاف‌سنی که بین آن‌ها وجود دارد، و نزدیک سه دهه رابطه، از رابطه‌ای حرف می‌زند که کاملاً عاشقانه است و خودش را وقف آن کرده است:


سون-یی خودش به شما خواهد گفت که در این بیست‌واندی سال زندگی مشترک و اختلاف‌نظرهای متعددی که داشتیم، حتی یک بار هم حق با من نبوده. اوایل آشنایی‌مان حرف بسیار غم‌انگیزی زد. گفت: «تو کل زندگی‌م هیچ‌وقت اولویت کسی نبودم.» من که اولویت اول یک خانواده‌ی بزرگ بودم و روی تخم چشم همه‌شان جا داشتم سعی کردم خودم را جای سون-یی بگذارم و همان جا تصمیم گرفتم اولویت اول زندگی‌ام او باشد. تصمیم گرفتم مراقبش باشم، تروخشکش کنم، لوسش کنم، تشویقش کنم، هرگز چیزی را از او دریغ نکنم و به نوعی تلاش کنم آن بیست‌ودوسال وحشتناک اول زندگی‌اش را جبران کنم.


درباره‌ی آزار جنسی، دادگاه گفت شواهدی وجود ندارد و پرونده به‌ظاهر مختومه شد. ولی میا فارو در کتاب خاطراتش دوباره بر این ماجرا پافشاری کرد. بچه‌ها هر کدام موضعی دارند و کلافِ این دعوا وقتی روایت‌های مختلف را می‌خوانید مدام پیچیده‌تر می‌شود. دعوا به دادگاه‌های حضانت هم می‌رسد و ماجرا تا این کتاب هم ادامه می‌یابد. کتاب را قرار بود انتشاراتِ «هچت» منتشر کند، اما در جریان جنبش «MeToo» از انتشار کتاب انصراف داد. همین کار باعث شد موجِ جدیدی به بحث درباره‌ی آزار جنسی و روایتِ آن برسد.

با توجه به این‌که وودی آلن دوبار در این پرونده تبرئه شده بود، واکنش‌ها به انصرافِ نشر تندوتیز بود. استفن کینگ، نویسنده‌ی مطرح آمریکایی، به‌شدت کار انتشارات را محکوم کرد و نوشت: «آقای آلن اصلاً برای من مهم نیست، مسأله‌ی من این است که نفر بعدی که دهانش را می‌بندند کیست.» عضو انجمن قلم آمریکا گفت «اگر نتیجه این باشد که هیچ اثری از کتاب نماند، در آن صورت فرصت خواندن کتاب از خواننده‌ها دریغ شده است و دیگر نمی‌توانند خودشان کلاهشان را قاضی کنند.» مجله‌ی آبزروِر به صراحت نوشت که ناشر «کار نشر نمی‌کند، سانسور می‌کند.» کتاب با نشر دیگری منتشر شد و بازخوردهای مختلفی گرفت؛ عده‌ای نوشته‌ی آلن را صادقانه دانستند و عده‌ای تلاش او را برای توضیح ماجرا مذبوحانه، ولی کسی هیچ‌وقت به طنزِ بی‌بدیل وودی آلن شک نداشت و این بار هم شک نکرد.

بی‌خودوبی‌جهت، هر چه هست، روایتِ دیگری از زندگی کارگردان و نویسنده و آهنگساز و کمدینی است که زندگی پرحاشیه‌ای داشته است. کتاب صفر تا صدِ زندگی وودی آلن نیست (هنوز به صدِ زندگی‌اش نرسیده‌ایم)، از منفی چندسالگی‌اش شروع می‌شود تا هشتادوچندسالگی. بعضی جاها حذف شده، داستانِ فیلم‌ها خیلی پرجزئیات پرداخته نمی‌شود، ولی قصه و طنازی سر جایش است؛ قصه‌ی هنرمندی خلاق، با ضعف‌هایی که خودش به خیلی‌هایشان آگاه است و مسخره‌شان می‌کند و اتهاماتی که زیر بارشان نمی‌رود.

کتاب هم فقط ماجرای پرونده‌ها نیست؛ خودِ وودی آلن کاملاً آگاه است که این ماجراها بر کتاب و زندگی‌اش سایه انداخته و مدام با گریزهای مختلف به مقاطع مختلف زندگی‌اش تأکید می‌کند که زندگی او پر از ماجراست، اما ماجرای آدم میان‌مایه‌ای که دوست داشت برگمان شود ولی وودی آلن شد و حواشی صرفاً درام کتابش را بیشتر کرده: «فقط یک زن جوان در زندگی من بود که از او درخواست ازدواج کردم، اسمش سون-‌یی است و خوشبختانه پذیرفت. ولی این قصه را بعداً خواهم گفت که در آن ناگفته‌ها بسیار است (البته امیدوارم کتاب را فقط به این خاطر نخریده باشید).»

کتاب به لحاظ سرک‌کشیدن به زندگی وودی آلن فوق‌العاده جذاب است، انگار ادای دین اوست به زندگی. درباره‌ی سینماست، درباره‌ی روابط، درباره‌ی خانواده، نوشتن، عشق، جامعه، ترس، ضعف و تمام چیزهایی که زندگی ما را احاطه کرده است. خودش می‌گوید به درد دانشجویان فیلم‌سازی نمی‌خورد. با این حال، از حواشی فیلم‌هایش خاطرات بامزه‌ای تعریف می‌کند؛ از لحظه‌ی ملاقات با دایان کیتن، از نوع فیلم‌سازی‌اش و نگاهش به سینما، از دوستی‌ها و خصومت‌ها. ولی با تمام این‌ها می‌نویسد: «برای خود من موقع بازخوانی و ویرایش، بهترین بخش‌های کتاب ماجراجویی‌های عاشقانه‌ام و نوشتن از زنان فوق‌العاده‌ی زندگی‌ام بود که با شوروشوق شیفته‌شان شدم. هر چیز جالبی که در زندگی حرفه‌ای‌ام بود در کتاب آوردم که البته آن‌قدر بی‌حاشیه و آرام پیش رفته که قصه‌های هیجان‌انگیزی از دلش بیرون نمی‌آید.»

در بی‌خودوبی‌جهت، بعد از آن همه هیاهو و فیلم‌سازی، آلن انگار می‌خواهد روایت خودش را از همه‌ی این سال‌ها تعریف کند، می‌خواهد وودی آلن را همان‌طور که خودش، خودش را به جا می‌آورد تعریف کند. وودی آلن قصه‌گوی قهاری است؛ شک نکنید که از مصاحبت با او لذت خواهید بُرد، قاه‌قاه خواهید خندید، و جدا از همه‌ی این‌ها داستانی پیش روی شماست و شما قاضی هستید. از طرف نویسنده اگر بخواهید بدانید، انگار هنوز مهم‌ترین دغدغه‌اش همین است که خوب قصه تعریف کند، حتی اگر قصه‌ی حساس داستان زندگی خودش باشد و دیگر به پرده‌ی پایانی زندگی رسیده باشد:


مشکلات پرده‌ی اول را راحت‌تر می‌توان حل کرد. مشکلات پرده‌ی آخر، پایان‌بندی و جمع‌کردن داستان و نقطه‌ی اوج، عیار نویسنده را معلوم می‌کند. حالا همین شد؛ من بعد از نوشتن تمام اتفاقات کم‌اهمیتی که زندگی‌ام را ساخته، رسیده‌ام به مشکلات پرده‌ی آخر، سال‌های طلایی عمرم، آفتاب لب بامم.

داستانِ کمدینی که می‌خواست برگمان شود

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.