تسلیم‌ناپذیر؛ همه‌ی زن‌ها اینجوری هستند

۱۶ آبان ۱۴۰۱
لیلا سلیمانی نویسنده‌ای قصه‌گو است اما در سومین رمانش سویه‌ی دیگری از توانایی‌های خود را به نمایش گذاشته: توانایی درک جزئیات تکان‌دهنده. جزئیاتی که به‌زودی به فاجعه ختم می‌شوند، اما گویی هنوز کسی از آن‌ها خبر ندارد. فجایعی از نوع روابط ویران‌کننده، از جنس تبعیض و رنج‌های طبقاتی و ملیتی خیلی زود به چشمش می‌آیند.  سلیمانی در رمان «سرزمین دیگران» خبر از یک سیر و سفر تاریخی می‌دهد، در واقع که سه‌گانه‌یی با عنوان «غربت» در راه است و این قصه‌ی هزارویک شبی با «سرزمین دیگران» آغاز می‌شود، به رمان «به نظاره‌ی رقص ما بنشین» می‌رسد و این‌روزها هم او در تدارک نوشتن جلد سوم این سه‌گانه است. 

می‌توان گفت سومین رمان نویسنده سرشناس مراکشی/فرانسوی درباره بازنگری در مفاهیمی مانند ملیت و طبقات اجتماعی و البته زنان است. سلیمانی با همان توانایی تشخیص تکان‌دهنده‌ترین جزئیات داستانش را پیش می‌برد و این تکانه‌های هولناک را از هر جایی می‌تواند بیرون بکشد، این‌بار هم سراغ تاریخچه‌ی خانوادگی خودش رفته است. داستانی لایه‌ لایه و پر از جزئیات از نگاه یک تازه از راه رسیده به سرزمینی پیچیده: به مراکش.

سرزمین دیگران از سال ۱۹۴۴ آغاز می‌شود. ماتیلد زنی بالابلند و گرم‌مزاج اهل آلزاس، عاشق امین سرباز برنزه‌ و خوش‌تیپ فرانسوی می‌شود که برای ارتش فرانسه می‌جنگد. ماتیلد در حاشیه‌ی رودهای آلزاس، در انبارهای کاه شیره‌ی جان امین را می‌مکد و او را از آن خود می‌کند و دست‌آخر دنبال این مرد خشن مراکشی روانه‌ی شمال آفریقا می‌شود. ماتیلد ابتدا به خانه‌ی پدری امین می‌رود و تجربه‌ی زندگی با خواهرشوهر و مادرشوهر و برادر شوهر شوکه‌اش می‌کند و بعد به زمینی چندهکتاری در روستایی سراسر سنگ می‌روند تا زمین‌های به جا مانده از پدر امین را بارور کنند، زمینی که امین سودای بارور کردنش با درخت‌های بادام و زیتون و پرتقال را دارد. امین از اینجا به عنوان «سرزمین ما» یاد می‌کند و ماتیلد در تلاش است نخ پیوندی با این «سرزمین دیگران» پیدا کند.

«اینجوری برای دختر بهتر است.»

داستان طبقه و نژاد و ملت در سال‌های اولیه‌ی ازدواج امین و ماتیلد، اولین قسمت این سه‌گانه است. مادربزرگ سلیمانی در واقع دختر آلزاسی به نام «آنه زوب» بود که با یک سرباز مراکشی ازدواج کرد، درست مثل ماتیلد قصه‌ی «سرزمین دیگران». اجداد لیلا سلیمانی یک مزرعه میوه در نزدیکی مکناس ساختند. آنه زوب کتاب خاطراتش را سال ۲۰۰۴ در مراکش منتشر کرد و احتمالاً سلیمانی در نوشتن رمان خود گوشه‌ی ‌چشمی هم به خاطرات مادرش داشته است. با این حال، خلق شخصیت‌های داستانی سلیمانی، محتاطانه نیست. او هنوز جادوی خطرناک خود را به ارمغان می‌آورد و با به تصویر کشیدن خشونت  و خشم ، خواننده را شوکه می‌کند. او این خشونت را به اشکال مختلف به تصویر کشیده است، از شکل رابطه‌ی پرتنش امین و ماتیلد و تمنای نزدیکی همیشگی میان این مرد و زن تا مفهوم غیرت که امین بارها با نمایش آن ماتیلد را شوکه می‌کند.


یکی از درخشان‌ترین صحنه‌های این رمان لحظه‌ای است که خواهر جوان و زیبای امین با یک خلبان فرانسوی به هم عاشق شده‌اند و در بخش‌های اروپایی شهر خوش می‌گذرانند و از بد حادثه امین اتفاقی و با دیدن یک عکس از این رابطه با خبر می‌شود و تا سر حد جنون گرفتار خشم می‌شود. امین می‌خواهد خواهرش را بکشد، می‌خواهد مغز خودش را بپکاند تا این ننگ ناموسی را بشوید، اما دست‌آخر میان «قتل ناموسی» و «ازدواج اجباری» خواهر بی‌آبرو شده دومی را انتخاب می‌کند و خواهر زیبای پرشر و شورش را به قعری تاریک می‌فرستد، به قعری که سرنوشت بسیاری از دختران آن سرزمین بوده و به قول خودش «اینجوری برای دختر بهتر است.»


در یک قدمی فاجعه

شاید بتوان گفت «دور شدن از فاجعه درست در آخرین لحظه»، تم اصلی این رمان است. زبان گرم و قصه‌گوی سلیمانی با این تم حسابی ترکیب شده و این تب‌وتاب آماده شدن برای بدترین شرایط در هر لحظه را خوب به خواننده منتقل می‌کند. یکی از بروزهای این تب‌وتاب در وضعیت زنان قصه نمود پیدا می‌کند. در فرهنگ مردسالار مراکشی که حتی زنی با تربیت فرانسوی همچون ماتیلد را به بند کشیده، اما ماتیلد راهی می‌جوید، مبتکر می‌شود و راه‌هایی برای بقا و رضایت‌مندی از خود در این کشور جدید پیدا می‌کند. از میان بندهایی که امین به دست‌وپایش زده، از میان آن نگاه‌های بدبین مردان روستایی بادیه‌نشین راهی می‌یابد تا احترامش کنند و دست‌هایش بشود شفای این مردمان دور افتاده از تمدن و بهداشت شهری.


این دور شدن از فاجعه در لحظه‌ی آخر بارها تکرار می‌شود، امین، خواهرش را نمی‌کشد؛ گرچه تقدیر و تصمیمی که برای خواهرش سلما گرفته یک جور زجرکش کردن است، اما دست‌کم فاجعه‌ی شوکه‌کننده‌ اینجا هم رخ نمی‌دهد، او خواهرش را می‌گذارد در دست‌های افسر زیردستی که در ارتش فرانسه داشته، مراد نیمه‌دیوانه و درهم‌شکسته‌ای که معلوم نیست در جنگ هندوچین چه بر سرش آمده که به مزرعه‌ی امین پناه آورده.


«تو مال هیچ‌جا‌ نیستی»

لیلا سلیمانی همه‌ی این تنش‌ها، اختلاف‌های فرهنگی و رنج‌های ناشی از رویارویی تمدن‌ها را در دختری که حاصل ازدواج امین و ماتیلد است به نمایش می‌گذارد: در شخصیت عایشه.

عایشه دختر باهوش، مضطرب و منزوی که بنا به خواست و اصرار ماتیلد به مدرسه‌ی یسوعیان در شهر فرستاده می‌شود. و عایشه اینجا غربتی را حس می‌کند که مادرش هم با آن روبروست، مادرش را اهل اینجا نمی‌دانند، اما دست کم مادرش خارجی است، یک فرانسوی غاصب که خونش را روستایی‌های شورشی حلال می‌دانند. اما وضع دختر ماتیلد، عایشه، به مراتب بدتر است، او اهل هیچ‌کجا نیست، نه دخترهای مراکشی و نه دخترکان فرانسوی او را از خودشان نمی‌دانند. با آن موهای مجعد همچون پشم و آن لباس‌های دست‌دوز زمخت که ماتیلد برایش می‌دوزد به حلقه‌ی معاشرت‌های مدرسه راه پیدا نمی‌کند، خانواده‌ی عجیبش هم به اندازه‌ی کافی دستمایه‌ی تمسخر مادرهای جلوی مدرسه هستند.دیر به مدرسه می‌رسد و در ماشینی پر از جعبه‌های میوه که مقصدش بازار است، به مدرسه می‌آید. خواهر ماری سولانژ، که دهقانان مراکشی را همچون شخصیت‌های عهد عتیق می‌داند، به او می‌آموزد که هنگام سختی‌ها به درگاه عیسی دعا کند؛ اگرچه عایشه یاد می‌گیرد که بیرون مدرسه و جلوی پدرش نامی از عیسی نبرد. وقت‌هایی که موفق می‌شود از خانه‌ی پر از مشکلاتشان فرار کند و با بچه‌های خدمتکاران و کارگران مزرعه در روستای چادرنشینان بازی کند، بیش از همیشه خوشحال است.

دیدن این که باقی داستان به چه شکل آشکار می‌شود، جذاب خواهد بود. در انتهای رمان، آغاز مبارزه‌ای برای استقلال در مزرعه حس می‌شود؛ عمر، برادر خشمگین امین، یک ملی‌گراست. در صحنه‌ای که داستان به اوج خود می‌رسد، صحنه‌ای که به شیوه‌ای شگفت‌انگیز توصیف می‌شود، عایشه کوچولو، هنگامی که خانه‌های مستعمره‌نشینان فرانسوی در حال سوختن است خوشحالی می‌کند، و با این که معنی این اتفاق را نمی‌داند، اما گرفتار قدرت دگرگون‌کننده آن لحظه می‌شود. او با خود می‌اندیشد: «بذار بسوزن. بذار برن. بذار بمیرن.»


درباره‌ی نویسنده:

لیلا سلیمانی نویسنده و روزنامه‌گار فمینیست مراکشی- فرانسوی‌ است. او فارغ‌التحصیل علوم سیاسی و مطالعات رسانه‌، و نماینده‌ی شخصی رئیس جمهور فرانسه در سازمان بین‌المللی فرانکوفون است. سلیمانی پس از فارغ‌التحصیلی، مدتی در مجله‌ی ژون افریک کار می‌کرد. اما پس از مدتی روزنامه‌نگاری را کنار گذاشت و به نوشتن پرداخت.

رمان اول او «در باغ اُگر» روایت زن روزنامه‌نگاری ا‌ست که زندگی‌اش در پاریس به علت اعتیاد جنسی فرومی‌پاشد. این رمان در مراکش برنده‌ی جایزه‌ی ادبی لا مامونیا شد. رمان دوم لیلا سلیمانی، «آهنگ شیرین» سال ۲۰۱۶ برنده‌ی جایزه ادبی گنکور شد. «سرزمین دیگران» سومین رمان او و جلد اول سه‌گانه‌ی «غربت» است، رمانی که او در آن به ریشه‌هایش بازگشته، به سرزمین اجدادی‌اش، او داستانش را در دل شورش‌های مراکش برای دستیابی به استقلال و خلاصی از استعمار پیش می‌برد و قصه‌اش را روی دوش زن‌ها سوار می‌کند، او می‌گوید: «قطعاً، تا زمانی که زن‌ها به دلیل زن بودن‌شان مورد تبعیض قرار می‌گیرند من فمینیست خواهم بود.»
تسلیم‌ناپذیر؛ همه‌ی زن‌ها اینجوری هستند

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.